پریشان گویه 1
شاید درست نباشد در ایتدای راه ،دم از دلتنگی و تنگی دل زد، ولی چه کنیم که دلتنگی ها و احساسات وبلاگ نویس هم، چون شاعران باید به رسمیت شناخته شود و گاه این احساسات در اوج اند و گاهی در حضیض.
و حال کنونی من چون به دریا فرو افتاده ای است که پیوسته پایین تر می رود ، و سینه اش از فشار درون و بیرون همواره فشرده می گردد، و هر بغضی را که می خواهد به بیرون دهد،به دهانش کوبیده می شود، که دیگر سخن مگوی و دم فرو ببند.
و این بغض ها پیوسته فرو خورده شده بر بدحالی اش می افزایند، و در این نومیدی ها رو به بالا دارم که روزنه ای از نور نوید رهایی از این حال را به من می دهد و کسی که در انتظار من است،حتی اگر انتظارش را نداشتم یا تظاهر به یاد او می کردم.
و می دانم دستگیر من خود اوست، و باز هر چه پایین روم و هر حادثه ای مرا در خود فرو کشد باز دستی رو به بالا دارم و امیدی که دستگیر آن را خواهد گرفت....