پریشان گویی های قربه إلی الله

به عنوان وظیفه ام در جایگاه افسر جنگ نرم آن چه بر من حجت است را می گویم

به عنوان وظیفه ام در جایگاه افسر جنگ نرم آن چه بر من حجت است را می گویم

پریشان گویی های قربه إلی الله

من پریشان حالم از عشق تو و حالی ندارم
من پریشان گویم از دست تو آدابی ندارم

طامات : سخن های بلند که صوفیه برای اظهار کرامت و شرافت مرتبه گویند

۳ مطلب با موضوع «فرهنگی :: سبک زندگی :: صوتی» ثبت شده است

استاد پناهیان | فعال فرهنگی باید اینجوری باشه!
 استاد پناهیان | فعال فرهنگی باید اینجوری باشه!
نکات و توصیه های مهم و کلیدی استاد پناهیان برای کسانی که علاقمند به کار فرهنگی هستند.

حتما گوش کنید



   دریافت || نکات و توصیه های مهم و کلیدی استاد پناهیان برای کسانی که علاقمند به کار فرهنگی هستند.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۳ ، ۱۱:۳۰
پریشان گویا

به عمق تاریخ که می نگرم گویی اباصلت را می بینم که در چنین روزی از امام رئوف اذن دخول می خواهد، امام اش اذن می دهد، شاید عتبه را بوسیده و وارد می شود و می گوید: بِسْمِ اللَّهِ‏ وَبِاللَّهِ وَفى‏ سَبیلِ اللَّهِ، وَعَلى‏ مِلَّةِ رَسوُلِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ، اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لى‏ وَارْحَمْنى‏ وَتُبْ عَلَىَّ، اِنَّکَ اَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ1 محضر امام است دیگر، دم را باید غنیمت شمرد و در محضرش دعا کرد که رد خور ندارد، گویی همین باب سخن را باز نموده تا امام اهمیت استغفار و تزکیه را در این فرصت باقی مانده برای او بازگو کند، چرا که گفته اند قبل تر ها در اهمیت ماه خدا،  در اهمیت شعبان در اهمیت رجب و حالا که این ماه ها گذشته اند و ماه خدا این عزیز خدا در حال آمدن است و دستان ما خالی! چه باید کرد؟ گوش های ابا صلت اکنون وسعت تاریخی پیدا کرده می شنود و من نیز می شنوم گویی با هم بر امام وارد شده ایم ! لیاقت که ندارم جود امام است که به چون منی بار می دهد!
و این آخرین جمعه استاز ماه شعبان ماه پیامبر خدا، لحظات ناب این ماه را به بطالت یا بیهودگی گذرانده ای، شاید! فرصت کمی مانده پس به جبران کم کاری ات آنچه مانده را دریاب و کاری تدارک ببین، به آنچه به دردت می خورد روی آور و از بیهودگی ها بپرهیز...
بهترین تدارک تو نمی تواند باشد جز، دعا و استغفار و تلاوت کلام کریم، پس در این ها بسیار بکوش! یادت باشد وقتی نمانده، ما عزیز خدا دارد می آید...
و باید میوه ی این تدارک هات را در توبه از گناهانت بچینی، تا شهر خدا ، ماه خدا به تو روی آورد در حالی که خالص شده ای ، پاک شده ای ، این ها را که متوجه هستی! میهمانی خداست! هر کسی را سر سفره راه نمی دهند اگر به هر پلشتی و پلیدی آلوده باشی ، اگر ظرفت آلوده باشد ، از مظروف آن چنان، نفعی به تو نخواهد رسید ها... باید خالص شده باشی آن هم برای خود خدا...
وزنه هایی که روحت را سنگین می کند، قبل از ورود ماه از خود بر کن ، امانت را ادا کن، حقد و کینه مومنی بر قلبت نمانده باشد که هم جسمت را می زداید هم روحت را، و اگر نعوذ بالله در حال ارتکاب گناهی هستی آن را رها کن ، رها کن و خود را در تقوای الهی محفوف بدار و در آشکار و نهان به خودش توکل کن وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً و در باقی مانده ی این ماه بسیار مشغول باش به دعا که خدایا اگر ما را در آنچه از ماه شعبان رفته نیامرزیدی، پس در باقی مانده اش ما را در یاب! این ماهی که در حال آمدن است ، ماه رمضان را می گویم، ماه عزیز خداست، خدای به احترام اش بسیاری را از آتشی که برای خود ساخته اند رها می کند، من هم می خواهم عزیز خدا باشم و مایه خیر و برکت به برکت این ماه، پس با اباصلت تکرار می کنم سفارش امام را اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ 2

 

 

--------------------------------------------------------------------------------
1.بند آخر اذن دخول امام رضا علیه السلام
2.حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِیمٍ الْقُرَشِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ عَلِیٍّ الْأَنْصَارِیُّ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع فِی آخِرِ جُمُعَةٍ مِنْ‏ شَعْبَانَ‏ فَقَالَ لِی یَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ شَعْبَانَ قَدْ مَضَى‏ أَکْثَرُهُ وَ هَذَا آخِرُ جُمُعَةٍ مِنْهُ فَتَدَارَکْ‏ فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ تَقْصِیرَکَ فِیمَا مَضَى مِنْهُ وَ عَلَیْکَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى مَا یَعْنِیکَ وَ تَرْکِ مَا لَا یَعْنِیکَ وَ أَکْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ تُبْ إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِکَ لِیُقْبِلَ شَهْرُ اللَّهِ إِلَیْکَ وَ أَنْتَ مُخْلِصٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا تَدَعَنَّ أَمَانَةً فِی عُنُقِکَ إِلَّا أَدَّیْتَهَا وَ لَا فِی قَلْبِکَ حِقْداً عَلَى مُؤْمِنٍ إِلَّا نَزَعْتَهُ وَ لَا ذَنْباً أَنْتَ مُرْتَکِبُهُ إِلَّا قَلَعْتَ عَنْهُ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ فِی سِرِّ أَمْرِکَ وَ عَلَانِیَتِکَ‏ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً وَ أَکْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ فِیمَا بَقِیَ مِنْ هَذَا الشَّهْرِ اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یُعْتِقُ فِی هَذَا الشَّهْرِ رِقَاباً مِنَ النَّارِ
ابن بابویه، محمد بن على، عیون أخبار الرضا علیه السلام، 2جلد، نشر جهان - تهران، چاپ: اول، 1378ق
عیون أخبار الرضا علیه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص51

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۳ ، ۰۴:۴۰
پریشان گویا

عشق بازی خدا  و رزمنده را حجت الاسلام پناهیان در قالب یک سکانس تماشایی ، روایت کرده ، توصیه می شود ، در حالت هایی که احساس فشار می کنید، خسته شدید ، و تنهایی وجودتون رو گرفته گوش کنید تا روزنه امید رو مشاهده کنید..

خدا می اومد سر راه رزمنده ها یه تیکه می انداخت 

- می آی پیش من؟

رزمنده هه بر می گشت یه نگاه می کرد

-آخه خیلی کار سختیه

خدا ولش می کرد، می رفت اون طرف به ملائکه می گفت اهله، پا می ده، دیدی نترسید

بعد دفعه بعد می گه :

-اون دفعه، زیاد محکم جواب ندادی ، حالا روش فکر کن بعداً، حالا نمی خواد بیای پیش من ، حالا یه کم همینجوری صحبت کنیم

-باشه حالا صحبت می کنیم ، ولی پیشت نمی ام ، من به مامانم قول دادم به بابام قول دادم ،نیام پیش تو! من بابام برام فکری داره ، من خودم نامزد داره

-باشه من حرفی ندارم ، یه کم صحبت کنیم، خوشت میاد با هم صحبت کنیم

-آره خوشم می اد

بیچاره می شه

خدا از گفتگوی او بر می خیزه و میره و می گه تموم شده

ملائکه می گن: نه بابا! هنوز تموم نشده این فقط با شما صحبت می کنه

-حالا صبر کن

یکی دو روز دیگه خدا صحبتش رو ادامه می ده بعد یه روز خدا سر قرار نمی اد بیچاره میشه رزمنده واله میشه ، داغون می شه

می گه توکجایی تا شوم من چاکرت    چارقت دوزم کنم شانه سرت

همینجوری دیوونه اش میشه تا قرار بعدی

- خب ، حال شما خوبه

-مردم دیروز تو نبودی!

دوباره پیشنهادش رو مطرح می کنه خدا

-می ای پیش من

بعد یکی دو تا قصه جالب از وصال ها می گه و ...

-خب واقعا مهمه ولی بذار روش فکر کنم

- دفعه قبل نمی خواستی روش فکر کنی

-اره دفعه قبل فکر نکردم ولی این دفعه فکر می کنم ! جالبه ! جالبه!

خدا دوباره ولش می کنه می گه ارام راحت فکراتو بکن

رفعه بعد می اد 

ملائکه می گن پشیمون نشه خیلی کش پیدا کنه؟

خدا می گه نه من نظر باز ماهری هستم

بیچاره اش می کنه

خدا دفعه بعد که می اد شروع می کنه کنی از مزه وصال به اش می چشونه و ناز می کنه و با این ناز می کشدش و بسوی خودش می کشدش

رزمنده هه خسته می شه ، می گه

- ببین اخه تو جون منو می خوای تو خیلی سخت گیری من جواب پدر و مادر مو چی بدم ازت هم که نمی تونم بگذرم ناز هم که می کنی بذار رابطمون قطع!

-باشه ، قطع

-می خوام برم ولی نمی تونم ، نمی تونم! 

برمی گرده به دفعه ای شوریده حال برمی گرده می گه اقا می ام هرچه بادا باد

- جواب پدر و مادرتو چی میدی ؟

-می ام

یه دل نگرانی ته دلش هست 

خدا این وسط بازی های زیادی داره خیلی جالبه، واسطه می فرسته ، واسطه!

می گه برو زیر پاشو خالی کن

ما یه شهیدی میشناسیم توجبهه از این واسطه گری ها می کرد

آی رند بود ای اتیش پاره بود

می اومد تو خواب یکی می گفت : موهاتو بزن! اماده شو 

چیزی دیگه نمی گفت

این بلند می شود می گفت من میخواهم شهیدی بشم

می گفتیم چرا ؟ شهید بشی اون گفت مو هاتو بزن

من انقدر دیدم این شهید بعد عملیات بیت المقدس به بعد تو خواب هر کی می اومد می گفت موهاتو بزن می رفت شهید میشد

این شهید تو خواب من بیچاره اومد ، گفت معطل موندی ، هر هفته می اومد ، یه هفته نیومد ، هفته بعد اومد

گفتم چرا هفته قبل نیومدی داشتم دق می کردم

 - کار داشتم

-چی کار می کنی اون بالا

- من از بالا  نگاه می کنم هر کی کار داشته باشه دستشو می گرم مشکل تو چیه؟

-گفتم از قبر می ترسم

- گفت قبر که چیزی نیست بیا بریم

دستمو می گرفت وقتی با هم راه می رفتیم توی خواب رو آسمون بودیم 

من رور برد کنار قبری ، کف قبر رو بهم نشون داد گفت این قبره دیگه ، گفتم آره

پاشو گذاشت دو طرف قبر که سنگ لحد رو می ذارن

گفت نگاه کن اینجا رو...

بخدا قسم به ابالفضل عباس قسم بی یک ذره اغراق؛ بهتون می گم، یه جاهاییش رو اصلا نمی تونم بگم

گفت این کف قبر رو می بینی ! با انگشت اشاره کرد و گفت وقتی اخرین سنگ لحد رو برای شهید بذارن کف قبر باز میشه اشاره کرد رفت کنار

یه نوری زد بیرون

نوری که سایه نداشته باشه دیدی ؟ اصلا تو دنیا وجود نداره این نور

نوری که از این ور بتابه دور دست رو بگیره

نوری که شدید باشه چشم رو نزنه دیدی ؟

نوری که لطافتش رو حس کنی مثل یه پوی نرم دیدی؟

نوری که زدری اش زردی خاصه ، اوج اثر زیبایی رنگ زرد فام رو نه زرد مشخصا زرد  دیدی؟

نوری که معطر باشه دیدی؟

نوری که گرم بکنه اما نه از نظر جسمی ، از نظر روحی دیدی؟

نوری که تا روز قیامت بگم چی بود دیدی.........

گفت اینه ، ... 

من تو خواب مست شدم 

گفت نترس حالا می آی بریم؟

این از اون کارست ها همینجوری بچه مردم رو منحرف می کنن

البته من محکم بودم من گولشون رو نخوردم.




۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۴۳
پریشان گویا